چه فرقی می کند
اصلا قیچی را بردار
و این کُره بزرگ چسبیده به کاغذ را تکه تکه کن
هر جایش را دوست داشتی نگه دار
هر جایش را که نخواستی دور بینداز
اگر هم دلت خواست
می توانی مرزها را با غلط گیر پاک کنی
این خط خطی ها هیچ به چهره این خاک نمی آید
چیزهای اشتباه دیگری هم هست
آب در کره ما عادلانه تقسیم نشده است
و درختانی که می توان از آنها بالا رفت
و میوه ای دزدید
دلت که گرفت
می توانی هر کاری خواستی با این نقشه انجام دهی
دریغ اما
مرزها که در جای خود باقی می مانند هیچ،
آب و درخت هم هیچ
تو نمی توانی
حتی برای دیواری
که ما را از هم دور نگه داشته است کاری کنی
که آدمی همیشه خود دشمن رؤیاهای خود بوده است.