یافت از نام بلندش باز مضمون ذوالفقار
گشت تا در پنجهی عباس، افسون ذوالفقار
از علی دارد نشان حیدری و صفدری
تیغ در دستش زبانآور شود چون ذوالفقار
هر طرف روی آورد دشمن کند صد کوچه باز
گوئیا در دست عباس است اکنون ذوالفقار
گشته است از آستین او برون، دست علی
سر کشیده از غلاف خویش بیرون ذوالفقار
صبر باشد جوهر شمشیر مردان خدا
ورنه جاری سازد از خون هفتجیحون ذوالفقار
دست نیرومند باید قبضهی شمشیر را
در کف فرزند حیدر گشت موزون ذوالفقار
چون علی تا میکند رو سوی میدان نبرد
میشود از شور و شوق و عشق، مشحون ذوالفقار
چون رود بر اسب و تیغافشان به میدان پا نهد
میکشد از سرفرازی، سر به گردون ذوالفقار
میشود هفتاد لشکر تارومار از ترس مرگ
میزند انگار بر دشمن شبیخون ذوالفقار
یا علی برخیز و بنگر هیبت عباس را
یافته در دست او شوری دگرگون ذوالفقار
لا فتی الا علی، مصداق دیگر یافته
ذوالفقاری میکند در دستش اکنون ذوالفقار