آخرین اشعار

نوروز

صبحانه و نهار و سپس عصر و یک زوال
این گونه روز گم شد و پوسید ماه و سال

تقویم من دوباره عوض شد به روی میز
من خیره روی صفحه و انبوهی از سوال

تعطیل خورده شنبه پوشیده از غزل
یک شنبه سپید من و برفی از ملال

دوشنبه بود، مدرسه باران گرفته بود
ایستاده بود روی سرم چتر قیل و قال

سه شنبه های یخ زده افتاده روی حوض
حالا چهارشنبه و افسانه و خیال

پنجشنبه است و من به زیارت نرفته ام
تا روزگار شعر و سرودم شود زلال

تا شاید آسمان بدهد عیدی مرا
از سفره سخاوت خود تکه ای هلال

شناسنامه