غزلم! ای که به ترکی گُزلت میخوانند
تازیان سجدهکنان؛ “ٲَلهُبَلت” ٭ میخوانند
صورت و سیرت تو جوهر فروردینهاست
آفتابی که به برج حملت میخوانند
بس به زیبایی و طنازی و شیرین سخنیت
که گل و شاخ نبات و عسلت میخوانند
بیسبب نیست که هرجا سخنی از شعر است
شاعرانِ سَرَه؛ بیتالغزلت میخوانند
راهیابی به خیال تو بسی دُشوار است
زان؛ نفسگیرترینِ قُلَلَت میخوانند
چیست در گوهرت ای سرورِ نیکو صفتان
که نکویان به نکویی؛ مَثلت میخوانند
نظمِ گیتی شده آشفته چُنان از تو که خلق
بیهمانندِ ابد تا اَزَلت میخوانند
نکند تکیه بر اورنگ خدایی زدهای!
که مُبَرّا ز عیوب و خَلَلت میخوانند
٭ هُبَل یا هِبَل نخستین و بزرگترین بتی بود که مدتها قبل از ظهور اسلام؛ شخصی به نام عمرو بن لحی برای پرستش از شام به خانۀ کعبه آورده بود.
این “ٲَل” در آغاز “هبل” نشانۀ تعریف است جهت معرفه ساختن اسم.