افتاده تا که در دل آیینهها، غزل
تکرار هر نفس شده در سینهها، غزل
شهنامه میشوند، درختان «چارباغ»
گل میکند به دامن تهمینهها، غزل
مجموعهی قشنگ بهارست، شادیان
مهمانِ رونمایی سبزینهها، غزل
دیشب به پای تاک کسی شعر میسرود
امروز سر زد از دل کنگینهها، غزل
باید به مهربانی و مرهم شود، علاج
بر زخمهای آبله و پینهها، غزل
آدم درون مزرعهی سینه و سرش
میکاشت کاش، در عوض کینهها، غزل
ایکاش که همیشه بخواند، امام شهر
جایِ نماز و خطبهی آدینهها، غزل
میسوزد از حرارت یک عشقِ اشتباه
چون شعلههای آتش شومینهها «غزل»