به خاطر تو بود
که انارها
طعم داشتند
و سمبوسه های دهنی در عصر انقلاب…
درخت ها با تو سبز می شدند
آبی ها با تو آبی…
اصلن به خاطر تو بود که زمستان متولد شدم
به خاطر تو بود که برف ها را دوست داشتم
به خاطر تو کوه ها در بهمن
شکوه بیشتری دارند…
فقط به خاطر تو بود
که چتر از زندگی ام حذف شد و باران آمد…
قبول
من مادر خوب پروانه ها نبودم
سنگها را نفهمیدم
و از پشه خاطره ی خوبی ندارم
حالا چه فرقی دارد
که هوا ابری باشد
یا باد در پرده ها برقصد…
چه فرقی دارد
زنی سرما خورده باشم
یا غذایی سوخته در آشپرخانه ای دلگیر…