تو بی خانمان می دویدی، تو بودی به هرجا که دیدم
تو از دست رفتی و من هم، به زاری به پستو خزیدم
تو برقع کشیدی به رویت، پر از بغض ها شد گلویت
تو بودی که در جستجویت به این سو و آن سو دویدم
تو را مثل گل های خشخاش، خراشید تیغ ستم پاش
و من نشئه از آه سردت، نسیمانه هر سو وزیدم
رسید از پس کوه، دژخیم، شدی غم، شدی خون، شدی بیم
سپس زیر این بار سنگین، شکست استخوانت؛ شنیدم
مرا زار و بیچاره کردند، مرا از تو آواره کردند
تو آن گوشه حسرت کشیدی، من این گوشه غربت کشیدم
پریشان آشفته کابل، تو ای بیوه ی جنگ، کابل
الهی که دست نوازش به تیمار تو می کشیدم
الهی که می شد دوباره، شبت پر شود از ستاره
کمی صبر کن، روز شادی، می آید؛ خودم خواب دیدم…