آخرین اشعار

برادر من

ای خنده ی تو گل زده بر گیسوان من
هم خون و هم قبیله و هم دودمان من

ای آنکه با تو نصف شده شادی و غمم
همواره نیم نان تو بوده است نان من

انگار قند در دل من آب می کنند
نامت همین که می گذرد بر لبان من

نور نگاه مادر و دل گرمی پدر
دنیای من، برادر من، مهربان من

اسفند دود می کنم امشب برای تو
خواهر فدات، درد و بلایت به جان من

من با تو شور بال زدن در دلم نشست
حالا چرا گرفته ای ای آسمان من؟

دستان استوار تو دست مرا گرفت
ای قهرمان واقعی داستان من…

شناسنامه