باران که روی آینه باریدهست
زلف مرا به عطر تو پیچیدهست
در کوچههای شهر خیالانگیز
دلتنگ توست هرکه تو را دیدهست
امشب بیا بخوان غزلِ پر شور
آنسان که گوشهای تو نشنیدهست
هرگز فلک نگشت به کام من
هرگز فلک به کام تو چرخیدهست؟
امشب هوای خانه زمستانیست
امشب گلوی باد خراشیدهست
دلتنگم از سپیدهدمِ دنیا
بغضم، که در حضور تو ترکیدهست
نیزارم و صدای سکوت من
داغی به جان لاله به روییدهست
تو فصلی از شگوفه و بارانی
آیینه با نگاه تو رقصیدهست
با من بمان که چهرهی شبهایم
ای ماه من! به روی تو خندیدهست