آخرین اشعار

تحتها الانهار

بیرون زده است تا که در آرد سر از حرم
زن باشی و غریب؛ کجا بهتر از حرم؟

هر بار رفته، آمده مانند کودکی
در خواب ناز در بغل مادر، از حرم

بی مقصد از خودش به خیابان که می زند
سر در می آورد همه شب آخر از حرم

در هر کنار «تحتها الانهار» دیگری است
سوی بهشت وا شده گویا در از حرم

پیغام عاشقان شکسته است می برد
بر بال خود، کبوتر نامه بر از حرم

از کار هرچه بغض گره باز کرده است
آورده عشق تحفه ی چشم تر از حرم

آرامش و شفا و شفاعت در این سراست
ای دل بگو چه می طلبی دیگر از حرم؟

شناسنامه