من آسمانی در بغل دارم
با تو جهانی در بغل دارم
من نیستم اینگونه سر درگم
نام و نشانی در بغل دارم
آیینه در شبهای تاریک و
رنگینکمانی در بغل دارم
میگریم از اندوه و ویرانی
چون زندهجانی در بغل دارم
گمگشتهی جغرافیاییام
یک داستانی در بغل دارم
من زادگاهِ وحشت و کابوس
رنج زنانی در بغل دارم
نام من اما نیست این؛ هرچند
افغانستانی در بغل دارم