دو پُشته ابر پریشان به رفت و آمد شد
و بغض تلخ غریبی از آسمان رد شد
درون سایه ی شب، بقچه ی غمش را بست
دوباره عُق زد و از هر چه بود، دل بد شد
درخت دید كه او بی اجازه از در رفت
چقدر میشود آیا پرنده را سد شد؟
سكوت بود و هوا بوی ترس را می داد
و بعد از این چه شود لحظه ای مردد شد
صدای گریه ی مادر، صدای جنگ پدر
و باز خاطرش آمد، چه زود مرتد شد
دوباره عُق زد و یک لحظه خاطراتی تلخ
که سال پیش گرفتار عشقِ بی حد شد
همان نگاه نخستین و حرفهای قشنگ
اسیر وعده و قلبی که تند میزد شد
گناه و بوسه و بعدش سه نقطه، پلکی بعد
شماره ی که گرفتی… و بوق ممتد شد
هنوز عقربه ها نیش می زدند او را
شمار خطّ خطِ دیوار تا نود، صد شد
درون کوچه کسی نیست جز صدای سکوت
و زن اسیر اگرها و کاش و باید شد
و موج روسری اش را به ساحلش بخشید
شبی که یک زن غمگین از آسمان رد شد