آشفتگی

زمانی قهوه ی تلخم، زمانی شهد شیرینم
زمانی ذره ی خاكم، زمانی ماه و پروینم

شبی می بینی ام مومن نماز عشق میخوانم
و پلكی بعد مستم، مست و سرگردان و بی دینم

دمی معشوقه ام، صد ناز لیلی می كشند از من
و باز عاشق ترین مجنون، كه هر دم شعر می چینم

نمیدانم چه رازی هست گاهی این و آن بودن
كه شادم لحظه ای بی هیچ و گاهی نیز غمگینم

تمام عشق و احساسم برای توست میدانی
تمام این و آن بودن، تمام آنچه می بینم

دل ناقابلم را می كنم نذر نگاه تو
به این نیت كه یك ساعت فقط پیش تو بشینم

اگر هم قهوه ی تلخم، شوم مهمان فنجانت
كه در یك عصر رویایی بنوشی یار شیرینم

تمام كاغذم پر شد چقدر آشفته ام امشب
به هر جا میروم امشب، نشانی از تو می بینم

به هم میریزم این آشفتگی را شعرهایم را
نه من اینم نه تو آنی، نه تو آنی نه من اینم

شناسنامه