اقلیم عاشقانه باغ

عبور کن به تماشای سبزه و گل‌ها
درنگ کن به تماشای چشم سنبل‌ها

زمین جوان شده و سار و قمری و گنجشک
نشسته اند به سرشاخه ی تغزل‌ها

برقص باز در اقلیم عاشقانه باغ
به دست باد بده موج ناز کاکل‌ها

برای دفتر خود طرح برگ و بال بکش
که زندگی شده در سایه ی تجمل‌ها

برای عابر دلتنگ و خسته شعر بخوان
بریز چای و بگو از نشاط قل قل ها

به قدر یک دو بهار از شکوفه حرف بزن
بگیر فاصله از کوچه ی تغافل ها

بس است کهنه شدن، زیر خاک پوسیدن
که سال هم شده نو با عبور از پل‌ها

شناسنامه