خدایا! تازه کن مثل بهارت حال عالم را
بزن بر خستگیها، جانِ جان! باران نم نم را
خدایا! برنگردان سختی پارینه را دیگر
از آن درد و بلا ها دور کن اولاد آدم را
جهان و حال و احوالش به فرمان تو می چرخند
به سمت صبح برگردان، شب پیچیده درهم را
مگر بعد از زمستان موسم گلها نمی آید؟
برویان در بهار حال ما گلهای مریم را
برایت یک تبسم، یار شیرینم! که چیزی نیست
کنار این همه زیبائیت بگذار، این هم را
صحیح، آری، جهان ما شده بازار دباغی
بمان روی حساب من، گناه این خم و چم را
بپوشان چشم و زن نقش بهارت را به رنگ ما
و یک دم تازه کن جان تمام اهل عالم را