آخرین اشعار

آفتاب بلند

همیشه در تو بهار و پرنده می‌جویم
که با تو پنجره‌ای، بازگشته بر رویم

چه باشکوه بر این دشت و کوه می‌تازی
سوار ابر گذر می‌کنی ز پهلویم

به آفتاب بلندت که چشم می‌دوزم
سپیده می‌رسد و می‌دمد ز هر سویم

سپیده می‌رسد و نام روشنت جاریست
که نور قبله بپاشی بر این تکاپویم

تو رفته‌ای و هزاران پرنده آمده‌اند
به جستجوی تو تا چشم‌های بیسویم

هنوز حنجره‌ام رو به آسمان قفل است
مرا ببخش اگر از شما نمی‌گویم

شناسنامه