دوباره حرف شهید و زبان من الکن…
فقط نه من که زبان جهان من الکن…
نه من به سبک و سیاق جدید حرف زدم
وضو گرفتم اگر از شهید حرف زدم
همیشه نقشۀ راه است حرف او؛ زیباست
شهید در دل تاریخ پرچمش بالاست
به هر قدم که گذاری نشانی از شهداست
تمام راه سفر را قدم قدم با ماست
مسافران زمانیم؛ عابر عاشق
سلام ما به نخستین مهاجر عاشق
ملاحتی که کرامات حمزه را برده
کسی که در حبش آیات غمزه را برده
چگونه حرف زدی پادشاه عاشق شد
به یک تلاوت تو بارگاه عاشق شد
چه گفتهای به نجاشی که گفت: او با ماست
اشاره کرد به قلبش که خانهاش اینجاست
کسی شبیه علی، من تصورم از توست
کسی شبیه تو، عباس؛ خوش بَر و ابروست
تو ناشناختهای این شگفت نیست که ما
نخواندهایم تو را خط به خط شهید خدا!
ببخش اگر به نمازت کنایهها گفتیم
اگر به راز و نیازت کنایهها گفتیم
عجیب راز سترگی گذاشتی از خود
نگو که ارث بزرگی گذاشتی از خود
تو را به کیفیت آن نمازِ جانافزا
بگیر دست مرا زنگ ساعت فردا
شهید در قد و قامت، تو را برازنده است
شهید لالۀ سرخی که تا ابد زنده است