خاطر آباد

با نسیم روضه‌ات دیوانه کردی باد را
صحن‌ها هو می‌کشند این شور و این فریاد را

چون شباهت داشت با گلدسته‌های مرقدت
شاعران گفتند وصف قامت شمشاد را

هرکسی یک کاسه از حوض طلایت آب خورد
تا قیامت بیمه دارد خاطر آباد را

هست خورشیدی فراز این شبستان روز و شب
دوست دارم آفتاب داغ گوهر شاد را

حضرت عشقی و عشق از گنبدت پر می‌کشد
می کنی مجنون شبی صد خسرو و فرهاد را

تیر صیادی مرا تا آستان عشق برد
عاشقم من این چنین صیادی و صیاد را

تا که رنگ روشن فیروزه در ایوان زدی
بند کردی رود‌های سرکش و آزاد را

این کبوتر باز امشب آسمانی گشته است
دوست دارد قفل‌های پنجره فولاد

شناسنامه