آخرین اشعار

راه خون

از دست‌های خالی خنجر گرفته مردم
در پشت سینۀ خود سنگر گرفته مردم

از بس که رهنمایان سد عبور گشتند
راه روان خون را رهبر گرفته مردم

در زیر تیر باران عریان‌تر از همیشه
چتری ز بی پناهی بر سر گرفته مردم

از آتشی که هر شب گرمست بزم شیطان
یا در به در تپیده یا در گرفته مردم

مانند روح دریا هم دست نوح فردا
یک انقلاب توفان در بر گرفته مردم

شناسنامه