آخرین اشعار

خسته… خط سرخ… آوازخوان… سالگرد

خسته ام از عشقی که استخوانش از تقسیم اوقات است

و غم هایش را میرماند با داروی خواب آور

تا شاد است

شمشاد است

دورترین پرنده ها را به نام من صدا میزند

شگوفان ترین برف را

با چشمان من میرقصد

شادوردی* دارد از زیباترین آیینه ها

و شادگونه** یی از آلبوم یادها

تا اندوهی بالا میرود از پله ها اما

پایین می افتد فشارش

و دیگر

بلبل ترین غزل من حتا

حشویست قبیح

در قصیده یی که تکرار یک مصراع است:

تق جق تق جق تق جق تق جق

ضربه میزنی ناخن های کمپیوتر را

و سرگردان میکنی موشک بلوری را

در زیرزمینی پیچان فال ها

ستارۀ من نابلور…

ستارۀ تو ناشکن…

به جستجوی عشق میروی با اصطرلاب

کنار میگذاری سقز خوشبویت را

چه تلخ مینوشی

و چه شیرین به خواب میروی

خسته…

تو از تو

من از من

عشق از ما!

 

*شادورد: هاله

**شادگونه: بالشت

شناسنامه