خسته ام از عشقی که استخوانش از تقسیم اوقات است
و غم هایش را میرماند با داروی خواب آور
تا شاد است
شمشاد است
دورترین پرنده ها را به نام من صدا میزند
شگوفان ترین برف را
با چشمان من میرقصد
شادوردی* دارد از زیباترین آیینه ها
و شادگونه** یی از آلبوم یادها
تا اندوهی بالا میرود از پله ها اما
پایین می افتد فشارش
و دیگر
بلبل ترین غزل من حتا
حشویست قبیح
در قصیده یی که تکرار یک مصراع است:
تق جق تق جق تق جق تق جق
ضربه میزنی ناخن های کمپیوتر را
و سرگردان میکنی موشک بلوری را
در زیرزمینی پیچان فال ها
ستارۀ من نابلور…
ستارۀ تو ناشکن…
به جستجوی عشق میروی با اصطرلاب
کنار میگذاری سقز خوشبویت را
چه تلخ مینوشی
و چه شیرین به خواب میروی
خسته…
تو از تو
من از من
عشق از ما!
*شادورد: هاله
**شادگونه: بالشت