آخرین اشعار

زخم‌ های کابل

باز آمدم که شعر بخوانم برای‌تان
از زخم‌های کابل و از بامیان من

ضحاک ماردوش به همدستی شغاد
خاموش کرده کوره آهنگران من

یک عده بی‌شناسه و یک مشت بی‌خدا
آن دشمنان دینی و ضد زبان من

سنگر گرفته‌اند به نام خدا ولی
ابلیس را نشانده به تخت کیان من

بابا دوباره آمده‌ام سوی سیستان
تا از هرات گویم و مازندران من

بابا دوباره کابل‌مان را فروختند
هی درد می‌کند سخن خونچکان من

دردی است در گلویم و فریاد می‌کشم
نشنیده مانده آه من و هم فغان من

شناسنامه