کوله پشتی

برداشت کوله پشتی و یک راه، بی هدف
در یک مسیر خلوت و دلخواه، بی هدف

شخصی در انتهای سفر منتظر نبود
فهمید و شعر خواند همانگاه بی هدف

قدری نگاه کرد که از آسمان هنوز
زل می زند به صورت او ماه بی هدف

تکرار کرد نام خودش را ولی رسید
در باورش به آدم گمراه، بی هدف

یک روح زخم خورده از آغاز زندگی
یک جسم لاابالی و خودخواه، بی هدف

با اینکه دید دور و برش هیچکس نبود
آرام رفت سمت همان راه، بی هدف

شناسنامه