آدم برفی

از خانه می­‌کشم به خیابان شریف را
تا تر کند ترانه باران شریف را

باران به کوچه دل من گریه می­‌کند
هُل می­دهم به کوچه گریان شریف را

پیراهن سه­‌رنگ مرا باد می‌­برد‍
می­‌بینم ایستاده و عریان شریف را

این بار اول است که می­‌بینمش درست
این بار اول است که انسان شریف را

بین هزار جامه و پشت هزار میز
ما گریه کرده­‌ایم فراوان شریف را

بگذار تا که سیر ببینیم خویش را
ای برف­ باد! زود نپوشان شریف را

زان پیش­تر که آدم برفی شود شریف
در خانه می­‌برم زِ خیابان شریف را

می­‌خندد آفتاب بهاری اتاق را
تا پُرکند شکوفه خندان شریف را

می­‌ایستم در آینه قدنُمای خویش
می­‌بینم ابر و برف و زمستان شریف را

شناسنامه