آخرین اشعار

خاک و خون

که خاک و خون شد و نابود شد زنی در من
و لکه‌‌دار تر از قبل، دامنی در من…

سعادت است نصیبت که هم‌دلی با تو…
جهنم است نصیبم، که هم‌تنی در من

به باد رفت و فراموش گشت و پوچ شد و…
از آن به بعد به نابودی‌اش “منی” در من

چه اعتراف قشنگی نمود، بعد از آن
نماند هیچ غمِ دست و گردنی در من

که رو به صلح و امید است “قاره‌ای” در تو
و خاک و خون شده چند‌ی‌ست “میهنی” در من

که خاک و خون شد و نابود شد زنی در من
و لکه‌دار تر از قبل، دامنی در من…

شناسنامه