نهر بیرون زد و پای همه را در گِل ماند
شهر در پاسخ یک مسئلۀ مشکل ماند
شهر از مردم خود پاکی خود را می خواست
لیک این مردم در گنده گی کامل ماند
شهر می خواست نجاست ز برش دور شود
لیک این کار به دست دو سه ناقابل ماند
شهر از شرم فرو ریخت در آن لحظۀ اوج
گرچه بر باد شد و در گِرو یک دل ماند
شهر از ناشنوی های شما ای مردم
سالِ پُر دم زد و در خون خودش بسمل ماند
شهر از شرم فرو ریخت ز نور هَرِکَین
پیش دولت فقط از خانۀ ما یک بِل ماند
که در آن خانه یکی مادر دل سوخته بود
آن هم آغشته به آغوش مرض ها سِل ماند
گوشۀ دیگر یک مرد که دلدادۀ اوست
مانده بود اما در گوشۀ خود بیدل ماند
همه رفتند به اطراف جهان گم گشتند
و به جای همه یک مزرع بی حاصل ماند