به خدای شب بگو تا به رهم ستاره ریزد
به شب سیاه بختم شفقی دوباره ریزد
به درون سینه من گل آتشیست بر پا
چه شگفتی است از دل، اگرش شراره ریزد
چه شده است یا الهی دل تنگ آسمان را
که به جای قطره باران، همه سنگ پاره ریزد
من و این حصار تیره، چقدر پری بریزم
که دل قفس بسوزد که خدای چاره ریزد