آخرین اشعار

شکست بغض

شکست بغض غمی ناگوار در حرمت
دوید اشک به سمت قرار در حرمت

کشید دست به گیسوی پرچمت آرام
نگاه ملتمسی اشکبار در حرمت

کبوترانه دعا دور گنبدت پر زد
گرفت دست طلب اعتبار در حرمت

چه داشت مستی نقاره ات که چون انگور
شدیم معتکف چوب دار در حرمت؟

گره زده است خودش را به پنجره فولاد
دوباره بند دل روزگار در حرمت

همیشه دور و برت بی اراده می چرخم
به شوق روی تو بر این مدار در حرمت

چقدر روضه در این روزها فراوان است
کنار دست زنی سوگوار در حرمت

تو را به فاطمه سوگند می دهم آقا
تو را به خون دل داغ دار در حرمت

دخیل اشک مرا یک نظر تماشا کن
که سر شود شب این انتظار در حرمت

میان صحن دعای فرج به لب داریم
در آرزوی شروع بهار در حرمت

شناسنامه