باد دور از تو طاق خواهد کرد طاقت شانه های گلدان را
می برد لا به لای شب بوها حسرت انحنای ایوان را
دامن سبز دشت میداند، آسمان تابع اراده ی توست
باز لب تر کن و به گل هایش برسان دستهای باران را
ذکر، تسبیح را گرفته به دست، تشنگی آب میخورد لب حوض
می برد پای پنجره فولاد، درد با دست خویش درمان را
شعر گفتن برایت آسان نیست، کلمات از غمم چه می دانند
هیچکس مثل تو نمیفهمد، حرف این اشکهای غلتان را
رانده از مردمان این دنیا، مانده ازشهرهای بی احساس
به حرم راه میدهی آیا این زمین خورده ی پریشان را؟
قم و دزفول، مشهد و شیراز، راه ها را به هم گره زده اند
باید اصلا نوشت بعد از این، بیت موسی بن جعفر ایران را