آخرین اشعار

خانه بی‌مادر

انگار باید غصه تا آخر بماند
چشمان زینب تا همیشه تر بماند

یادت می اید که به من گفتی عزیزم
اصلا نباید خانه بی مادر بماند؟

می‌میرم از این غصه بابایم چگونه
تنها بدون تو در این سنگر بماند

بس بود سیلی تا که تو از پا بیافتی
دیگر غلاف و دود و میخ در بماند

وقتی نمی مانی مگیر از ما رخت را
تا صورتت در خاطرم بهتر بماند

تو می‌روی و بغض سنگینی که باید
یک عمر در این خانه با دختر بماند

می‌ترسم از ظهری که میگویی قرار است
جسم حسینت بین خون بی سر بماند

دلواپسم، آه از غروبی که ببینم
برخاک، بی انگشت و انگشتر بماند

این شعر دیگر طاقت غم را ندارد
اندوهِ دست آتش و معجر بماند

شناسنامه