آخرین اشعار

این تکرار را بی تو

هر روز می میرم غمی دشوار را بی تو
باید تحمل کرد این تکرار را بی تو

زیر پتویی چشم می بندم که از بغضش
روی سرم حس می کنم آوار را بی تو

در انتظار بوسه های مرگ می بندم
چشم سپید شامگاه تار را بی تو

هی می شمارم جای میخ و قاب عکست را
این زخم های کهنه ی دیوار را بی تو

می خوابم و با دلخوری نادیده می گیرم
گستاخی این ساعت بیدار را بی تو

تنها همین را خوب می‌دانم نمی خواهم
موی بلند و دامن چین دار را بی تو

با دست های خسته دور گردنم بستم
موهای مشکی؟ نه! طنابِ دار را بی تو

شناسنامه