دلم چقدر پر و خالی است دنیایم
شبیه شاخچهی بیپرنده تنهایم
چقدر فاصله داریم ما در این سرما
تو حرف اول و من آخر الفبایم
چقدر سردی انگشتهای من گردند
همیشه حلقه به دور پیالهی چایم؟
اگرچه دورهی دلسردی است اما تو
بیا و گرم در آغوش خود بده جایم
تو مثل نوری و من مثل سایهای اینجا
که بی تو محو سیاهی و با تو پیدایم
سفر بخیر عزیزان کوچ کردهی من!
…که من خجالتم از بسته بودن پایم
شباهتی است میان من و شما حتما
اگر به خاطرتان گاهگاه میآیم