شرط در عشق که گفته ست جگر داشتن است
اصل بر خنده ی معشوق نظر داشتن است
در حسینیّه حسن گفتن ما یعنی که
راز تلفیق دو لبخند؛ هنر داشتن است
خواب از چشم شب شعر ترم افتاده
کم ترین فایده ی عشق سحر داشتن است
هر کجا روضه ی آب است دلم می گیرد
علّتش لقمه ای از نان تو برداشتن است
حسبی الله از انگشترتان هم گفتن
خود؛ گریزی به سوی دیده ی تر داشتن است
آه ”لا یوم کیومک” چه کنم تنهایی؟
همه ی دلخوشی اش چند پسر داشتن است
جنس غم های شما هر دو یکی بوده فقط
درد او سهم حرم، درد تو سر داشتن است
درد و سر گفتم و سردرد تو یادم آمد
همه ی روضه ات از کوچه خبر داشتن است
همه ی آرزوی نوکر نالایق تو
به هوای حرمت شوق سفر داشتن است