چشم‌های او

در چشم های او که از آن عشق می تکید
می شد نگاه حضرت خورشید را کشید

تنها صدای فاصله ها بین گریه اش
با خس خسی عجین شده از دور می رسید

بر گونه های خسته تر از پای پیر مرد
دریای غصه بود که یکباره میچکید

هی چرخش کنایه اییش را برای او
ساعت مدام عقربه اش را که می تپید

مولا برای فاصله ها هم کمی بخوان
دلنامه شکسته ترین قطعه سپید

دستان بی رمق و نگاهی به آرزو
دستی به رسم مهر بده روزن امید

شناسنامه