آخرین اشعار

جهان موازی

چه رفته بر سرِ می‌خانه در جهان موازی؟
کجاست آن منِ دیوانه در جهان موازی؟

خراب و خسته و افسرده‌بال و خانه‌نشین است
چگونه باشد “پروانه” در جهان موازی؟

چگونه تاب می‌آرد؟ چه می‌کند؟ حیرانم!
جهانِ با زن‌بیگانه، در جهان موازی

چقدر بی‌کس و بی‌اختیار و گوشه‌نشین است
چقدر دخترِ در خانه در جهان موازی…

رفیق! سخت اسیریم؛ نیست، کهنه زبانم
نه…! تازه مد شده زولانه در جهان موازی

پرنده‌های قفس مرده‌اند و نیست برایِ
پرنده‌های هوا دانه در جهانِ موازی

نمی‌رسند به هم آرزو و آدم، هرگز
مکلف اند غریبانه در جهان موازی…

شنیده‌ای که شده مسلخِ هزاران “کاجی”!؟
حقیقت است! نه افسانه در جهان موازی

کتاب؛ غرق به خون است و “آب”؛ تشنۀ خون است…
نمادِ خون شده پیمانه در جهانِ موازی

مپرس از دگران؛ از جهانیانِ دگر، نیست
یکی‌ست نسخۀ ویرانه در جهان موازی

جهانِ من همه‌اش گریه است؛ از چه بگویم!
برای آن همه انسانِ در جهان موازی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شناسنامه