آخرین اشعار

خجسته عزیزم!

چگونه سخت نگیرم؛ دلم شکسته عزیزم
غمی بزرگ میان دلم نشسته عزیزم

همیشه پیش از خوابم؛ همیشه بعد از خوابم
همیشه خسته‌ام از خود؛ همیشه خسته؛ عزیزم

فراق دشمن من بود‌ و وصل؟ ناجی‌ من؛ حیف
مرا به دشمن داد دست‌بسته عزیزم

فراهم است شب؛ آماده باش؛ سرگردانی!
که می‌رویم به دیدار دار و دسته عزیزم

تکان نمی‌خورم؟ انگار مرده‌ام؟ چه خبر است!؟
نترس! روح من از جسم من گسسته‌ عزیزم

رفیق پایه‌ی من! سایه‌ی اسیر من! اکنون
خلاصی تو از آوارگی؛ خجسته عزیزم!

نخواستند بگریند کودکان درونم
مدام چشم گشودند؛ چشم‌بسته عزیزم

شناسنامه