آخرین اشعار

ایمان چرا نمیرد؟

می‌گفت بر سر ما یک پولک آسمان نیست
یک پولک آسمان چیست، یک دست سایبان نیست

تاری‌ست خانه شب، تاریک، گور واری
حتی چراغ کوری در صحن آسمان نیست

تاریک و… رو به سوی صبحی که نیست حتی
برداری از سپیده بر محور زمان نیست

در زمهریر دیشب، یخ زد ستاره‌ها را
چندان که یک ستاره در راه کهکشان نیست

خالی‌ست ذهن قشلاق از واژه اهالی
خالی‌ست آنچنان که حتی سگی در آن نیست

می‌گفت امشب اما سخت است، دختر ماه
در بقچه خداوند آیا گزی کتان نیست

می‌گفت هفت سال است قحطی‌ست، گشنه مرگی‌ست
چندان که بر زبان خوان اسم خشک نان نیست

شناسنامه