به نوعروس شهید دامن فیروزکوه، که شال سرش گورستان را عید کرد…
عید ما شال سری بود که بر گورت ماند
تا قیامت گل سوری است که شیپورت ماند
پر پرخون فرشته کفنت بود غروب
آسمان لکه ابری است که کافورت ماند
شال سر کرده به سر ماه نو هندوکش
عید تا عید غم طبله و تنبورت ماند
میوزد عطر خوش پیرهنت شام و سحر
مثل شیرین که کفن گشت تنت شورت ماند
حجلهات سوخت چو اسپند به دروازه شهر
شاه در حسرت یک خوشه انگورت ماند
سومین روز عروسی است ز جایت برخیز
پای تختت نگه مادر مغرورت ماند
بیغم از سینه پر خون عروسش رهبر
او همه عمر چنین لال و کر و کورت ماند