آخرین اشعار

بدرود

همین اقلیم عشق اندود هم دیگر نمی‌خواند
و تقویمی که از من بود هم دیگر نمی‌خواند

همان رویا که از دوری روحم اشک می‌افروخت
مرا با واژه‌ی بدرود هم دیگر نمی‌خواند

از آزادی از آن جنگل سرشت سبز آوازه
قناری قفس آلود هم دیگر نمی‌خواند

سرود دست‌هایم را که با اسطوره می‌پیوست
گل پر پر صدای رود هم دیگر نمی‌خواند

شناسنامه