رازی میان سینۀ من خار گشته است
دنیا به سان سایۀ دیوار گشته است
هر سو هزار نالۀ خاموش بی کسی
بر خاطرم چو واژۀ تکرار گشته است
رنج روان و نفرت و حرمان زنده گی
سوز دگر به قلب شرر بار گشته است
لطف خدا بهار مرا سبزتر کند
ورنه جهان چو قلب گنهکار گشته است
 
				 
								 
								 
								 
								