ماه امشب کاملا بر چهره ات تابیده بود
آسمان خواب مرا در چشم هایت دیده بود
خواب بودی و شمال نیمه شب، در بسترت
بوی صبح سگرت آلود مرا پاشیده بود
خواب بودی و شبیه مرگ زیبا می شدی
ریسمان و سقف از تنهایی ام ترسیده بود
خواستم برخیزم و از خواب برخیزی ولی
اشتیاق بوسه بر لب های من پوسیده بود
در سرم «تومور» بود و در تنم تومار تب
خواب بودی و اناری بر لبت ترکیده بود