غصه بندِ قلبم را پاره کرده بی بابا
عمه جان به دادم رس میکند جفا دنیا
دستهای من بسته است دستهایم آزرده است
شمر بیحیا ما را پیش دشمنان برده است
خوابهای من مثل موی من پریشان است
پای من پر از زخم است بوسهی تو درمان است
چشم من پر از خون است قلب تو پر از درد است
عمه در کنارم باش شهر پر ز نامرد است
عمه کودکان دارند بین خانه بابایی
پس چرا ندارم من ماندهام به تنهایی
بین خواب خود دیدم بوسه میزند بابا
ناز میکند من را داد مژده در رویا