در عذاب اندرم چو ابراهیم، مىپرم با شتاب در آتش
جستهام «نیستی» و «هستی» را نیستی، نیست آب در آتش
چشم در اشک و خون شناور، تب… فکرهای عذابآور، تب…
سوختم سوخته جهان در تب، سوخته تختِ خواب در آتش
رقص کرد آفتاب در شعله، پیلهٔ ناز و ناب در شعله…
چیستم من؟ کتاب در شعله سوخته باب باب در آتش
قسمتى از نبرد من امشب بخشى از رنج و درد من امشب
همه چون آه سرد من امشب يافته بازتاب در آتش
از نگاه تو خوردهام… مستم، دستهای تو است در دستم
خواب دیدم که کفتری استم کفتری که کباب در آتش…
نیست در هیچ سوی راه گریز بوتل تیل را بگیر از میز
بشکن، خُرد کن، بپاش، بریز نعش ما را بیاب در آتش
پس بیا در شب آفتاب بکار ابر چشم مرا بخند و ببار
سر خود را به سینهام بگذار نازنینم بخواب در آتش