آخرین اشعار

کوپه‌ی آخر

با قطاری که قرار است مسافر باشم
کاش پهلوی تو در کوپه‌ی آخر باشم

در هتل‌های جهان نه، دلم آن‌جاها نیست
دور دنیای خودم گردم و شاعر باشم

سر هر سال نو انبان سفر بردارم
سقف هر خانه پرستوی مهاجر باشم

تو به جای من و من جای تو ـ نقش آوردم
کاش در نقش تو بازیگر ماهر باشم

در سکوتی که سگ از سایه‌ی خود می‌ترسد
من که باشم؟ که در آرامش خاطر باشم

مرگ فیلمی‌ست که بایست تماشاچی آن
متواتر… متواتر… متواتر… باشم

شناسنامه