آخرین اشعار

صبح زود

پس از آن روز که فهمیدم عاشق شده است
پشت یک آینه بسیار دلم دق شده است

دم طفلی که لب حوضچه بازی میکرد
باز در فکر همان بازی سابق شده است

صبح زود است و دلم رفته وضو تازه کند
کافر من چقدر مؤمن صادق شده است

دل دیوانه از آن روز که زخمش گل کرد
شمع آجین تر از آیینۀ مشرق شده است

روبه دشتی که در آن بلبل من! می رانی
مشعل راه تو فانوس شقایق شده است

تا سر از راز چه ساحل به درآریم، عفیف!
عشق دریا و خیالات تو قایق شده است

شناسنامه