با سنگ هوس شیشهی انگور شکستند
جام عسل و جامهی زنبور شکستند
با دشنهی دیوانگی آشوب نمودند
شبخون زده در چشم فلک نور شکستند
خورشید! ترا از خط تقویم زدودند
تندیس تو و جاذبهی هور شکستند
صدنامه به پیروزی ضحاک نوشتند
شیپور صمیمانهی منصور شکستند
بر صاعقه و ابر و دمن کینه گرفتند
در آیینهها رشتهی هاشور شکستند
الفاظ دری در قدم خوگ نهادند
فرزانگی در قامت مغرور شکستند