منفجر میشوم آخر بغل این تلفن
فکر کرده است به میدان پر از مین تلفن
یار کج نارس ما زنگ نزد ساعت ده
بدرقم داد به ابروی خودش چین تلفن
تلخ بودم همه را کاش کمی میفهمید
مبتلا گشته به آن لهجه شیرین تلفن
قابی از عشق طلب داشت ترکهایش را
خسته بود از چکش مذهب و آیین تلفن
با خودش گفت که مشغول رقیبان بودی
ناگهان سوخت از این تهمت سنگین تلفن
دوریاش را نفسم پس به شمار افتاده است
ذرهای از لج خود آمده پایین تلفن؟
آرزوهای مرا سمت اجابت پر داد
شب به حرف آمده چون مرغک آمین تلفن