هلاکوهای سرگردان هی میدان طی میدان
نفس در کام وخشوران هی میدان طی میدان
به چکاچاک شمشیر غضب پاشیم دشمن را
سر و پوز و لب و دندان هی میدان طی میدان
لهیب غول آتش پارهٔ شلیک بیدادش
به کام اژدر و ماران هی میدان طی میدان
بکارت های مهرانگیز ابر ماه جوزا را
فرود آریم در گلدان هی میدان طی میدان
و می شد کوله بار خشم را سامان در مستی
به سوی چاره و درمان هی میدان طی میدان