آخرین اشعار

سمرقند

بهار آمد بساط سبزه افکند
زمستان را لباس ژنده برکند

میان باغ‌، قمری غزلگوی
‌مرکّب‌خوان تصنیف خداوند

ببین‌ برف از سر آن قله کوچید
ببین‌ بابا ز سر واکرده سربند

جهان حال خوشی دارد به نوروز
دریغا به حال خلق مانده در بند

شکسته ‌مردمی کز دیرسال است
‌به روی خود ندیده یک شکرخند

بهارا ناز کم کن‌ ، چانه کم زن
بهای این لب پرخنده‌ات‌ چند؟

بهارا نوبهار بلخ تلخ است
بیاور از سمرقند خودت قند

شناسنامه