آخرین اشعار

گریه کن خاموش

بیداری و افتاده در رویای بیهوده
شب رفته و باز آمده فردای بیهوده

چُپ باش، در کنج قناعت گریه کن خاموش…
حاصل چه داری جز غم از غوغای بیهوده؟

قسمت نکن تنهایی‌‌ات را با کس و نا کس
دوری بجوی از فوج آدم‌های بیهوده

در ساحلش جز سنگ‌ها انسان نمی‌بینم
باید بمیرد آخر این دریای بیهوده

برخیز و‌ ترک آرزو کن آسمانی باش
بیهوده دل بستی، به این دنیای بیهوده

شناسنامه