آخرین اشعار

هيچ پايان نیست

در خانه باشم بهتر است هر چند طوفان نیست
آرامش گم‌گشته‌ی من در خیابان نیست…

دیری‌ست پشت ابرهای غصه پنهان است
خورشید خوشبختی من دیگر فروزان نیست

ای كاش كه كفتر شوم درمان شود دردم
شوق پریدن را بجز پرواز، درمان نیست

“من با چراغی روزها را هر طرف رفتم”
“جز دیو و دد افسوس در این شهر، انسان نیست”

ای خوش به حال باغ باران دیده و سر سبز
سهم منی كه شوره زارم، لطف باران نیست

حل كردنش چون پرسش پیچیده‌ی “الجبر”
روزی كه با غم می‌شود آغاز آسان نیست

شب می‌شود پس روز می‌آید دلم تنگ است
انگار این تكرار ها را هیچ پایان نیست

شناسنامه